می گویند شهدا دعوت نامه می فرستند، تا همین پارسال هنوز باورم نشده بود ولی امسال با تمام وجودم حس کردم.

نمیدانم، شاید بدقولیه ۲ ساله ام به سردار خیبر باعثش هست و شاید هم سید از گردانش اخراجمون کرد و شاید هم امسال محرمم قابل نبود و یا شاید امسال آنجا با غم مادر فضایی باشد که هنوز لیاقت حضور، برایم حاصل نشد.

ولی سید عزیز(میبینی هنوز لیاقتش را در خودم نمیبینم که فرمانده صدایت کنم! و تو بواسطه ی این خطاب شرمنده ی مولایت شوی ...)می دانم خیلی به حضرت زهرا علاقه داشتی، باور کن که من آنقدر غریب از درد مادر نیستم...دیگر....

می گویند کاروانی درست در ایام غم هجران مادر در راه است...

شما دعا کنید، هنوز جامانده ام.....

 می گویند فعلا ذخیر ه ای...

بعد از تحریر:

خدا را شکر که بالاخره از ذخیره درآمدیم ، ان شاءالله دعا گوی تان هستیم  اگر قسمتمان شود.